غضنفر میره خرش رو بفروشه وسط راه خوابش میبره … وقتی بیدار میشه میبینه خرش داره پول میشمره !
پسر غضنفر با یک دختره تو پارک قرار گذاشته بود همین که داشتن حرف می زدن یهو دختره می گه : وای بابام از دور داره میاد .پسر غضنفر می گه بابات تا حالا منو دیده ؟ دختره می گه نه، پسر غضنفر میگه اینگه ترس نداره ، بهش بگو من داداشتم !!
غضنفر می ره تو یخچال درو رو خودش می بنده ! بهش میگن چیکار می کنی مرد مومن ؟ میگه ایلده می خوام ببینم کدوم نامردیه که هی چراغشو خاموش می کنه !!
مادر غضنفر به رحمت خدا پیوست سئوال کردیم مگه بیماریش چه بود گفت سرماخوردگی . گفتیم یعنی بر اثر سرماخوردگی فوت کرد ؟ آره ، آخه وسط خیابون عطسه اش می گیره تا می ایسته عطسه کنه یه ماشین بهش می زنه .
غضنفر می ره به یه مغازه می گه پیراهن نخی دارین ؟ مغازه دار می گه : آره غضنفر می گه : پس لطفا دو نخ بدین
یه نفر به اسم بینوا تو جنگ کشته میشه به غضنفر میگن برو یه جوری به خانوادش خبر بده غضنفر میره دم خونشون زنگ می زنه ، زن یارو میگه کیه ؟ غضنفر میگه ببخشید منزل شهید بینوا ؟!